اکبر اعلمی، نمایندهی مردم در دورههای ششم و هفتم مجلس شورای اسلامی در کانال تلگرامی خود نوشت:
بازگشت واژه «مکانیسم ماشه» به صدر تحلیلهای سیاست خارجی، بار دیگر اختلاف دیرینه میان محمدجواد ظریف ـ این چهره برساخته و قهرمان رسانهای قبیله موسوم به اصلاحطلب ـ و سرگئی لاوروف را آشکار کرده است؛ اختلافی که ریشه در شبهای پرمناقشه مذاکرات هستهای دارد، اما اکنون رنگ و بوی رقابت سیاسی یافته است.
در حالیکه لاوروف مدعی است ظریف با سازوکار بازگشت خودکار تحریمها موافقت کرده، ظریف با لحنی تند پاسخ داده است: «لاوروف دروغ میگوید.» این درگیری لفظی اگرچه امروز مطرح میشود، اما ریشه آن به تصمیمهای تعیینکنندهای در واپسین ساعات مذاکرات بازمیگردد؛ زمانی که به جای «لغو» تحریمها، «تعلیق» پذیرفته شد و در متن توافق، تله بازگشت تحریمها گنجانده گردید.
شواهد علنی و متقاطع، از جمله مواضع علیاکبر صالحی، نشان میدهد برخلاف ادعای امروز ظریف، روسها نه طراح این سازوکار، بلکه هشداردهنده درباره پیامدهای آن بودند. افزون بر آن، در سال ۱۳۹۹ هنگامی که دولت دونالد ترامپ تلاش کرد با فعالسازی مکانیسم ماشه ایران را دوباره زیر فشار بینالمللی قرار دهد، روسیه و چین در شورای امنیت در کنار ایران ایستادند. این واقعیت تاریخی، ادعای کنونی ظریف مبنی بر نقشآفرینی منفی مسکو را به شدت متزلزل میکند.
نمیتوان انکار کرد که روسیه نیز در سیاست خارجی خود منافع راهبردیاش را بر هر چیز دیگر ترجیح میدهد؛ همانگونه که هیچ کشوری در عرصه بینالمللی دوستی دائمی ندارد. اما باید میان رفتار طبیعی یک قدرت در چارچوب منافع ملی خود و فرافکنی برای شانه خالی کردن از مسئولیت داخلی تفاوت گذاشت.
واقعیت این است که در مقطع حساس مذاکرات، تیم ایرانی با علم به وجود مکانیسم ماشه آن را پذیرفت و در این مسیر، سهلانگاری و ترک فعل بزرگی صورت گرفت. تغییر واژه «لغو» به «تعلیق» که هدف اصلی مذاکرات بود، به جای آنکه به یک تصمیم کارشناسی سنجیده منتهی شود، بعدها به فردی گمنام در وزارت خارجه و شخصی به نام فرانچسکو نسبت داده شد! این در حالی است که پس از توافق، وعدههایی، چون «آمریکا نمیتواند از برجام خارج شود»، «تحریمها برنمیگردد»، «در هیچجای توافق تعلیق نیامده»، و «مکانیسم ماشه وجود ندارد» بارها از زبان وزیر خارجه وقت شنیده شد؛ وعدههایی که همگی در عمل نقض شدند.
با وجود تمامی انتقاداتی که به رفتار روسیه در تعامل با ایران وارد است و پیشتر نیز به آن پرداختهام، و با اینکه بخشی از تحلیل ظریف درباره رویکرد راهبردی مسکو بیراه نیست، طرح این ادعاها در شرایط کنونی اقدامی غیرمسئولانه و پرهزینه است. چنین رویکردی به جای دفاع از منافع ملی، شکاف در روابط راهبردی را عمیقتر میکند و بیش از آنکه افشاگری تاریخی باشد، تلاشی برای تطهیر شخصی و بازسازی چهره سیاسی در فضای امروز است.
واقعگرایی سیاسی ایجاب میکند که قضاوت درباره گذشته بر پایه اسناد و واقعیات تاریخی صورت گیرد، نه رقابتهای جناحی و سیاسی روز. بر اساس شواهد موجود، مکانیسم ماشه و جایگزینی لغو با تعلیق، نتیجه تصمیم و پذیرش تیم ایرانی و در راس آن ظریف بود، نه حاصل طراحی و دسیسه روسها.
لاوروف بیتردید در پی منافع ملی کشورش بوده است، اما روایت او و شواهد همسو با آن با واقعیت تاریخی همخوانی بیشتری دارد. اختلاف امروز بیش از آنکه ریشه در برجام داشته باشد، انعکاسی از سیاست داخلی و رقابتهای پسینی است.
در جهان پرآشوب کنونی، سیاست خارجی موفق نه با سوزاندن پلها، بلکه با شناخت دقیق گذشته و ترمیم هوشمندانه روابط رقم میخورد؛ و اینجا مصداق همان سخن حکیمانه است: «حُبُّکَ الشَّیْءَ یُعْمِی وَ یُصِم».